نويسنده: دكتر محمدرضا سنگري




 

عاشورا، عظيم ترين، حماسي ترين و ناب ترين انقلاب در تاريخ اسلام است و انقلاب عصر ظهور، كامل ترين و آخرين انقلاب در تاريخ انسان.
انقلاب دوم- عصر ظهور- تداوم انقلاب عاشورا است؛ انقلابي ستم ستيز، عدالت خواه، آزادي بخش، انقلابي براي نشر معروف، ‌زدودن لايه هاي جاهليت و معرفي اسلام در شكلي نو، شفاف و شسته از غبارهاي تحريف و انحراف و فريب.
امام باقر (عليه السّلام) در توصيف قيام امام موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) گفته است:
يَهدِمُ ما كَانَ قَبلَهُ كَما هَدَمَ رَسولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) اَمْرَ الجاهِليَّةِ وَ يَسْتَأنِفُ الإسلامَ جَديداً(1)؛
حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) هر آنچه را پيش از او بوده، فرو مي ريزد؛ آن گونه كه پيامبر خدا امور جاهليت را در هم ريخت و اسلامي تازه را آغاز خواهد كرد.
اگر انقلابِ موعود، پيوند و همساني و يگانگي با انقلاب كربلا مي يابد و چشمه سار زلال اين خيزش، از آن سرزمين عطش زده سيراب مي شود، بي ترديد شباهتي ميان همه ي عناصر اين دو انقلاب مي توان يافت. در دعاي ندبه، مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) «طالبِ »خون كشته شده ي كربلا معرفي مي شود.
در حديث معراج، خداوند پس از بيان شهادت امام حسين (عليه السّلام) به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
ثُمَّ اُخرِجُ مِنْ صُلبِه ذَكَراً اَنتَصِرُ لَهُ بِهِ... يَمْلاُ الأَرضَ بِالعَدلِ وَ يُطَبِّقُها بالقِسطِ يَسيرُ مَعَهُ الرُّعبُ يَقْتُلُ حَتي يُشَكَّ فِيهِ(2).
آن گاه از نسل او[ امام حسين (عليه السّلام)] مردي را برمي انگيزم، كه انتقام خون او باز ستاند. زمين را از عدالت و قسط سرشار سازد. ترس و رعب در قلب ستم گران همپاي او پيش رود و آن گونه بيدادگران را بكشد، كه برخي در او شك و ترديد كنند.

ويژگي هاي مشترك ياران دو حادثه

1.بصيرت و بينش

بينش، نگاه همه جانبه، دقيق و عميق است؛ نگاهي كه از لايه هاي بيروني بگذرد، به درون راه يابد،‌ آن سوي حادثه ها را بكاود و به فرايند متناسب برسد. بصيرت در عرصه ي زندگي اجتماعي، فرهنگي و سياسي، آن چنان عنصر مهم و تعيين كننده اي است كه اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) آن را سلاح كارآي خويش در هنگامه ي هجوم دشمن و خيزش خطر دانسته است.
اَلا و إنَّ الشيَطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ و استَجْلَبَ خَيلهُ و رِجْلَهُ و إنَّ مَعيَ لَبَصيَرتِي(3)؛
آگاه باشيد كه شيطان سواره و پياده اش را فراخوانده و بر شما تاخته. همانا- در چنين موقعيتي- بصيرت و بينش من با من است.
در بيان قرآن، گروهي، فاقد بينش و بصيرتند:
«وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ يَسْمَعُوا وَ تَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْکَ وَ هُمْ لاَ يُبْصِرُونَ‌ »(4).
اگر آنها را به هدايت فراخوانيد، سخنانتان را نمي شنوند و آنها را مي بيني[كه با چشم هاي مصنوعي شان] به تو مي نگرند، اما در حقيقت نمي بينند.
نگاه هاي دوخته، اما تهي از روشني،‌ چشم هايي كه خيره مي نگرند، اما به شناخت و ديدن نمي رسند. چنين كساني در تاريكي مي مانند و به سياهي و تباهي تن مي دهند.
اينها كساني اند كه با رسيدن به قدرت و موقعيت، نگاه حق بين شان بسته مي شود. داشته ها، فرصت تماشايِ حق را از آنها مي گيرد. خودبين و كوته بين مي شوند و غرور آنچه دارند، آنان را از تماشاي«آينده» و انديشيدن به«فردا» باز مي دارد.
اما گروهي هستند كه «بينش و بصيرت آنها، بر شمشيرشان حكومت مي كند.» موقعيت و قدرت، به پرتگاه غرورشان نمي كشاند و شمشير، تدبيرشان را نمي شكند:
حَمَلُوا بَصائِرَهُم عَلي أَسْيافِهِم(5)؛
گروهي بصيرتشان بر شمشيرشان حكومت مي كند.
امام علي (عليه السّلام) در اين جمله ي كوتاه به اين واقعيت اشاره مي كند.
كربلا، قصّه ي مردان و زناني است كه بصيرتشان، چراغ راهشان و بينش ژرف و زلالشان، كشتي عبور آنان از طوفان هاي درون و بيرون است. وقتي امام عاشورا، دشواري نبرد را گوشزد كرد و به تيغ هاي تيز و شمشيرهاي قساوت اشاره نمود. ياران عاشق صادق گفتند:
إِنّا عَلي نِيّاتِنا وَ بَصائرِنا(6)؛
ما بر نيت ها و بصيرت هايمان هستيم.
يعني انگيزه هاي ترديدناپذير و بصيرت هاي ژرف ما را به كربلا آورده است و خطر، شمشير و مرگ، سستي و تزلزل در اراده هايمان نمي آفريند.
همين ويژگي، در جان و روح صحابه ي حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز جريان دارد. آنان آگاهانه با امام خويش همراه و هم گام مي شوند و در لحظه هاي هول و خطر، عاشقانه و صادقانه به ميدان مي آيند و خندان و شكوفا، چون صحابه ي كربلا، از حريم دين دفاع مي كنند.
رشيد هجري، صحابه ي بزرگ اميرمؤمنان علي (عليه السّلام) در پاسخ دخترش كه از او پرسيد: «پدر! چرا اين قدر در اداي تكليف كوشش مي كني؟» گفت:« دختركم! در آينده، مردماني بيايند كه بصيرت آنان در امر دين خود، از اين كوششي كه ما مي كنيم، افضل و برتر خواهد بود.»
چه توصيف شگفتي!
سَيَجِيءُ قَومٌ بَعدَنا بَصائِرهُم فِي ديِنِههِم أَفضَلُ مِن إجتِهادِ اَوّليهِمْ(7).
صحابه ي عاشورا، جاني پيراسته و عاشق و نگاهي، حقيقت بين و روشن دارند. از همين رو، تسليم محض و پيروان سرسپرده ي سرنوشت خون باري اند كه در انتظارشان نشسته است. امام عاشورا، حتي در شب عاشورا، درها را مي گشايد، تا جان هاي متزلزل و دل هاي مذبذب و مردّد بروند.
در منزل زباله- يكي از منازل مسير مكّه به عراق- وقتي خبر شهادت سفير فداكارش، عبدالله پسر يقطر به گوش امام رسيد، همگان را جمع كرد و نامه اي را كه در آن خبر شهادت عبدالله بود، در دست گرفت و فرمود:
أَمّا بَعدُ فَإنَّهُ قَدْ آتانا خَبَرٌ فَظيعٌ قُتِلَ مُسلِمُ بنُ عَقيلِ وَ هانِيُ بنُ عُروَةِ وَ عَبدُاللهِ بنُ يَقْطُرٍ وَ قَدْ خَذَلَنا شيعَتُنا فَمَنْ أَحَبَّ مِنكُمُ الإنصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ فِي غَيرِ حَرَجٍ لَيسَ عليهِ ذِمامٌ؛(8)
همانا خبري دردناك رسيده است. مسلم پسر عقيل و هاني پسر عروه و عبدالله پسر يقطر به شهادت رسيده اند. ياران بي وفا ما را خوار ساختند. هر كدام از شما قصد برگشتن دارد، برگردد كه ما رشته بيعت از گردنِ او برداشتيم.
امام، در تمام راه به پالايش ياران مي پردازد، تا تنها عاشقان و عارفان بمانند؛ آنان كه در راه تحقق آرمان هايِ الهي، عاشقانه گام بردارند و با معرفت امام، چون و چرا و ترديد نشناسند.
در كربلا، آخرين پرسش ياران- آن گاه كه خونين تن و پاره پاره افتاده اند- اين بود:
اي فرزند پيامبر خدا! آيا به عهد خويش وفا كرديم؟ امام پاسخ مي دهد: آري، شما پيش از من به بهشت رسيده ايد.
جانِ ياران عاشورا، از معرفت لبريز است و جامِ وجودشان، از محبت سرشار؛ در نهايت تشنگي، در محاصره ي تيغ ها، در فضايي كه مرگ خيز و آتش ريز است، حماسه هاي شورانگيز مي آفرينند و بي هراس از خطر، به مبارزه مي ايستند.
اين ويژگي نيز در صحابه ي امام موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ديده مي شود. امام علي (عليه السّلام) در توصيف صحابه حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي فرمايد:
اَلا وَ إِنَّ مَن اَدرَكَها مِنّا يَسْري فيها بِسِراجٍ مُنيرٍ وَ يَحذُو فيِها عَلي مِثالِ الصَالحِينَ لِيَحُلَّ فيها رِبْقاً وَ يُعتِقَ فيِها رِقّاً و يَصْدَعَ شَعباً وَ يَشْعَبَ صَدعاً في سُتْرَةٍ عَنِ النّاسِ لا يُبصِرُ القائِفُ اَثَرَهُ و لَوْ تابَعَ نَظَرَهُ ثُمَّ لَيُشحَذَنَّ فيها قَومٌ شَحْذَ القَينِ النَّصْلَ تُجلي بالتَّنزيلِ اَبصارُهُم وَ يُرمي بِالتَّفسيرِ فِي مَسامِعِهِم وَ يُغبَقُونَ كأَسَ الحِكمةِ بَعدَ الصَّبُوحِ(9)؛
آگاه باشيد! هر آن كس از ما كه فتنه هاي آينده را دريابد، با چراغي روشن گر در آن گام مي نهد و بر همان سيره و روش پيامبر و امامان رفتار مي كند، تا گره ها را بگشايد، بردگان و ملت هاي اسير را آزاد سازد، جمعيت هاي گمراه و ستم گر را پراكنده و حق جويان پراكنده را جمع آوري مي كند. اثر قدمش را نمي شناسد، اگرچه دريافتن اثر و نشانه ها تلاش فراوان كنند. سپس گروهي براي درهم كوبيدن فتنه ها آماده مي گردند و چونان شمشيرها صيقل مي خورند، ديده هايشان با قرآن روشنايي گيرد، در گوش هايشان تفسير قرآن طنين افكند و در صبح گاهان و شام گاهان جام هاي حكمت سر مي كشند.
آنان كه از چشمه سار قرآن سيراب مي شوند، دشمن شناس و پايدار در عرصه ي جهاد و ايثارند. در كربلا، امام يك شب امان و مهلت مي طلبد و مي گويد: ما شيفتگان عبادت و زمزمه ي قرآنيم و شب عاشورا، فضا عطرآميز از نسيم نفس هاي قرآني و دلاويز از زمزمه هاي عاشقانه و عرفاني مي شود. هر كس با عاشورا آشنا بوده و بي تاب ظهور و حضور در جمع ياران حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است، با حكمت و معرفت قرآني همدم مي گردد كه «بي معرفت» قرآني، نه عاشورا مي شد و نه حكومت مهدوي، محقق مي شود.
نكته ي لطيف و مشترك در ميان صحابه ي دو انقلاب، عشق ورزي به قرآن است. در وصف شب عاشورا گفته اند:
لَهُم دَويُّ كَدَويِّ النَّحلِ(10)؛
زمزمه ي آنان در خيمه ها، چون زمزمه ي زنبور در كندوي عسل بود.
در وصف ياران امام موعود نيز گفته شده كه چشم روشني آنها،«تنزيل» و نغمه دلپذير و گوش نواز زندگي شان تفسير قرآن است:
تُجلي بالتَّنزيلِ أبصارُهُم و يُرمي بِالتفَّسيرِ فيِ مَسامِعِهِم(11).
آيا جز اين است كه تلاوت قرآن، آرامش مي بخشد و جان را از طمأنينه لبريز مي سازد؟ در پرتو همين آرامش، مي توان طوفان ها و بحران ها را شكست و به ساحل امنيت و آسايش رسيد.

2.عشق ورزان به امامت و ولايت

ياران عاشورا، بي بهانه اند. بر سر جان چانه نمي زنند و در هرچه امامشان مي گويد و مي خواهد، ترديد روا نمي دارند. در بسياري از سرودهاي صحابه، دفاع از اهل بيت، دفاع از حريم امامت و عشق ورزي به اباعبدالله، محور اصلي است.
زهير پسر قين، سردار سپاه جناح راست لشكر امام، چنين رجز مي خواند:

أنا زُهيرٌ وَ أنا ابنُ القِين*** اَذودُكُمْ بِالسَّيفِ عَنْ حُسَينِ
إنَّ حُسيناً أَحدُ السِّبطينِ*** مِن عِترَةِ البِرِّ التَّقيِّ الزَّينِ
ذاكَ رَسوُلُ اللهِ غَيرُ الميِن*** اَضْرِبُكُم وَ لا اَرَي مِنْ شَينٍ(12)

در هنگام نبرد، چونان پروانه، گرد امام (عليه السّلام) مي چرخيدند و جان خويش را سپرش مي ساختند. سعيد، پسر عبدالله حنفي در هنگام نماز اباعبدالله، جانش را سپر تيرها كرد. هر تيري كه به قصد عضوي از اعضاي امام از كمان رها مي شد، «سعيد» همان عضو خويش را روياروي تير قرار مي داد و در پايان نماز امام، با بدني كه تيرها آن را پوشانيده بود، مقابل حضرت افتاد و امام، گرماي محبت خويش را به پيشاني اش بخشيد و بهشت و ديدار پيامبرش را مژده داد.
كربلا، صحنه ي عشق بازي با نام حسين (عليه السّلام) است. ياران حسين (عليه السّلام) كه به «راه» و«سيرت»حسين (عليه السّلام) آگاهند، با نام، ياد و همراهي اش سرخوش بودند و از عشق او سرشار. ياران عاشورا با ديدار امام، تواني تازه مي يافتند. همچون خود امام، بي هراس مي جنگيدند و در آخرين زمزمه نيز نسيم ياد حسين لب هايشان را متبرك و متبسم مي ساخت.
ياران حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز چنين سيرت و صفاتي دارند، به امام عشق مي ورزند و شيفتگي خويش را به هر بهانه و هر جا نشان مي دهند. امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايد:
«وَ رِجالٌ كَأَنَّ قُلوبَهُم زُبُرُ الحديدِ لا يَشُوبُها شَكُّ في ذاتِ اللهِ اَشَدُّ مِنَ الحَجَرِ، لَو حَمَلُوا عَلَي الجِبالِ لأَزالُوها لا يَقْصُدُونَ بِراياتِهِم بَلْدَةً إلا خَرَّبُوها. كَأَنَّ علي خيوُلِهمُ العِقبانِ، يتَمَسَّحُونَ بِسَرجِ الإمام (عليه السّلام) يَطْلُبُونَ بِذلكَ البَرَكةِ وَ يَحُفُّونَ بُهِ يَقُوَنهُ بِانْفُسهِم في الحُروبِ وَ يَكُفُّونَهُ ما يُريدُ فيهم رجالٌ لا يَنامُونَ اللَّيلَ لَهُمْ دَوِيُّ فِي صَلاِتهِمْ كَدَوِيِّ النَّحلِ يُبيتُونَ قِياماً عَلي أَطرافِهِمْ وَ يُصبِحُونَ عَلي خُيُولهِم، رُهبانٌ باللَّيلِ لُيُوثٌ بِالنَّهار، هُمْ اَطْوَعُ لهُ مِن الاَمَةِ لِسَيِّدِها كَالمَصابِيحِ كَأَنَّ قُلُوبهِم القَناديلُ وَ هُمْ مِن خَشيَةِ اللهِ مُشفِقُونَ. يُدعُونَ بالشَّهادةِ وَ يَتَمَنَّونَ أَنْ يُقتِلُوا فِي سَبيل اللهِ شِعارُهُم. يا لَثاراتِ الحُسَينِ. إذا سارُوا يَسيرُ الرُّعبُ أَمامَهُم. مَسيَرةَ شَهرٍ يَمشُونَ إلَي المَولي إرسالاً، بِهِم يَنصُرُ اللهُ إمامَ الحَقِّ(13)؛
ياران حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مردان پولادند و همه ي وجودشان يقين به خدا. مرداني سخت تر از صخره ها. اگر به كوه ها روي آورند، آنها را از جاي برمي كنند. درفش پيروزگر آنان به شهر و پايتختي روي نمي نهد، مگر اين كه آن جا را به سقوط وادارد. گويي آن مردان، عقاب هاي تيزچنگالند كه بر مركب ها سوار شده اند. اينان براي تبرّك و فرخندگي، دست خويش را به زين اسب امام مي كشند و بدين سان تبرك مي جويند. او را در ميان مي گيرند و جان خويش را- در جنگ ها- پناه او مي سازند و هر چه را اشاره كند، با جان و دل انجام مي دهند. اين شيرمردان، شب هنگام نخوابند و چون صداي زنبوران عسل، زمزمه ي قرآن و مناجات خويش، درهم اندازند و تا بامداد، به عبادت خدا بايستند و بامدادان، سوار بر مركب ها باشند. آنان راهبان شب و شيران روز و گوش به فرمان امام خويش دارند و چون مشعل هاي فروزانند؛ دل هاي منوّر آنان، بسان قنديل هاي نور در سينه هايشان آويخته است.»
اين مردان، تنها از خدا مي ترسند و فرياد «لا إله إلا الله» و «الله اكبر» آنان بلند است و همواره در آرزوي شهادت و كشته شدن در راه خدايند. شعار آنان «يالثارات الحسين» [بياييد به طلب خون حسين] است. [ياران حسين] به هر سوي روي آورند، ترس از آنان پيشاپيش در دل مردمان افتد[ و تاب مقاومت از همه بگيرد]. [اينان]دسته دسته، به سوي خداوند[ يا امام]خويش روي مي آورند و خدا به دست آنان، امام حق را ياري مي كند.

3. دين مدار، دين دار و دين يار

نهضت و حركت اباعبدالله (عليه السّلام) و يارانش براي اصلاح دين، زدودن غبارها و زنگارهاي تحريف و بدعت ها بود. امام (عليه السّلام) در وصيت نامه ي خويش- كه به دست برادرش محمد حنفيّه مي سپارد- به اين ويژگي و هدف اشاره مي كند:
خَرَجتُ لِطَلبِ الإصلاحِ في اُمّةِ جَدِّي، اُريدُ أَنْ آمُرَ بالمَعروفُ وَ أَنهي عَنِ المُنكَرِ...(14)
من در خيزش و قيام خويش، قصد اصلاح امت جدّم و امر به معروف و نهي از منكر دارم... .
در عرصه ي نبرد، ياران امام حسين (عليه السّلام)، بر دفاع از حريم دين تأكيد مي كردند. از همين رو، امام (عليه السّلام) را سزاوار دفاع مي دانستند.
در انقلاب نهايي جهان نيز ياران موعود، دين مدار و دين يارند. مگر قيام حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) جز براي برپايي دين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است:
إذا قَامَ القائِمُ جاءَ بِأمرٍ جَديدٍ كَما دَعا رَسُولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فِي بَدوِ الإسلامِ إلي أَمرٍ جديدٍ(15)؛
زماني كه حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام كند، امري تازه مي آورد؛ چنان كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در صدر اسلام امري تازه آورد.
امام زين العابدين (عليه السّلام) خطاب به ابوخالد كابلي، در وصف ياران حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي فرمايد:
اي ابوخالد! مردماني كه در روزگار غيبت به سر مي برند و معتقد و منتظرند، از مردمان همه ي زمان ها افضلند، زيرا خداوند متعال به آنان خرد و فهم و معرفتي داده كه غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) براي آنان مانند حضور است. خدا اين مردم را مانند سربازان پيكارگر صدر اسلام قرار داده است؛ همانند كساني كه در ركاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شمشير مي زدند و پيكار مي كردند. آنانند اخلاص پيشگانِ حقيقي و شيعيان واقعي. آنانند- كه در نهان و عيان- مردم را به دين خدا دعوت مي كنند.(16)

4.تدبير، روشن بيني در برنامه ريزي

انقلاب عاشورا، آن چنان دقيق، برنامه ريزي شده، سنجيده و نظام مند بود كه هر حركتي از آن، گويي عضوي از يك اندام است كه تفكيك و جدايي آن از كل پيكره ممكن نيست و تنها در درون همان پيكره«معنا و مفهوم» مي يابد. اين اندام وارگي را در آغاز حركت، موضع گيري ها، منازل راه، صحنه ي عاشورا و پس از آن به روشني مي توان يافت.
برنامه ريزي عاشورا در نحوه ي رزم، نوع سخن گفتن، رفتن افراد به ميدان، از اجزاي قابل مطالعه و زيبا است. حركت پس از عاشورا و برخوردها، سخنراني ها و شيوه هاي تحقير عبيدالله و يزيد- دو عنصر مغرور و مستكبر- نيز از بخش هاي قابل تأمّل در برنامه ي نهضت حسيني است.
مطالعه ي نهضت و حركت اباعبدالله (عليه السّلام) نشان مي دهد كه امام در هر منزل برنامه ريزي مي كند. با تدبير و ظرافت تمام بر آمادگي رواني و دانش ياران مي افزايد و مراحل بعدي راه را تبيين و روشن مي سازد، تا هر كس بداند در كجاي اين برنامه ي بزرگ مي تواند قرار بگيرد و اگر نمي تواند، سر خود گيرد و از كربلا بيرون آيد.
شيوه ي برخورد امام (عليه السّلام) در منزل«شُراف» كه جذب شدن حُربن يزيد رياحي و زهير بن قين را در پي داشت(17)، تدبير و برنامه ي اباعبدالله الحسين (عليه السّلام) را روشن مي سازد. مهلت خواستن در شب عاشورا نيز از برنامه هاي جالب كربلا است و در پس برنامه ها، تدبيري ژرف و دقيق نهفته است.
نهضت بزرگ موعود نيز با تدبير و برنامه است، چه در حركت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) چه در مظاهر و شعائر، مانند لباس، سلاح، نوع حركت و حتي در شعار آن بزرگوار، برنامه دقيق و تدبير عميق او را مي توان يافت:
«أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ‌ »(18)؛
... بندگان شايسته ام وارث[ حكومت] زمين خواهند شد.
برنامه ي مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و يارانش، پايان دادن به تباهي و سياهي و گسترش قسط و عدل است:
حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) فريادرسي است كه خداوند او را مي فرستد، تا به فرياد مردم عالم برسد... ياران قائم به سراسر جهان پانهند و همه جا قدرت را در دست گيرند. همه كس و همه چيز مطيع آنان شوند، حتي درندگان صحرا و مرغان شكاري خشنودي آنان را بطلبند. شادي و شادماني يافتن به اين پيام آوران دين و صلاح و عدالت، تا بدان جا است كه قطعه اي از زمين بر قطعه اي ديگر مباهات مي كند كه يكي از ياران حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر آن جا پانهاده باشد.(19)
هدف قيام كربلا، رويارويي با ظلم، بازگرداندن به سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امام علي (عليه السّلام)، اصلاح امت و امر به معروف و نهي از منكر بود و برنامه ي حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز چنين است. ياران حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) چون صحابه ي عاشورا، ميثاق پاك بازي و فداكاري در راه آرمان هاي دين، ستيز با سياه كاران و دفاع از حريم قرآن و اهل بيت دارند.
آنان مدير و مدبرند، برنامه ريزاني بصير و گردانندگاني خبير كه پاي اراده شان را هيچ خطري نمي لرزاند و عزم سترگ شان را هيچ طوفاني برنمي آشوبد.

پي نوشت ها :

1.محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبه، ص 230، باب 13، ح13.
2.ابن قولويه، كامل الزّيارات، ص 332، ح11.
3.نهج البلاغه، خطبه ي 10.
4.اعراف(7)آيه ي 198.
5.نهج البلاغه، خطبه ي 150.
6.سيد بن طاووس، اللهوف، ص 79.
7.احمد بن ابي عبدالله برقي، المحاسن، ج1، ص 251، باب29، ح267.
8.علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج44، ص 374، باب37.
9.نهج البلاغه، خطبه ي 150.
10.سيد بن طاووس، اللهوف، ص94.
11.نهج البلاغه، خطبه ي 150.
12.علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج45، ص 25.
13.همان، ج52، ص 307، باب26، ح82.
14.همان، ج44، ص 329، باب37.
15.شيخ مفيد، الإرشاد، ج2، ص 384.
16.شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص 320، باب31، ح2.
17.ر.ك: همو، الإرشاد، ج2، ص 76.
18.انبيا(21)، آيه ي 105.
19.شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص 673، باب58، ح26: عن جابِر بنِ يَزيدِ عَنْ أَبي جَعفرٍ (عليه السّلام) قال: كَأنّي بأَصحابِ القائِم وَ قدْ أَحاطُوا بِما بَينَ الخافقَِين فَلَيسَ مِن شَيءٍ إلا وَ هُوَ مُطيعٌ لَهُمْ حَتي سِباعِ الأرضِ وَ سِباعِ الطَّيرِ يَطلُبُ رِضاهُمْ فِي كُلِّ شَيءٍ حتَي تَفخَرَ الأرضُ عَلي الأرضِ وَ تُقُولَ مَرُّ بي اليَومَ رَجُلٌ مِن أصحابِ القائِمِ.

منبع مقاله :
امامي کاشاني و ديگران؛ (1385)، گفتمان مهدويت( سخنراني و مقاله هاي گفتمان چهارم)، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبليغات اسلامي حوزه علميه ي قم)، چاپ چهارم